Skip to content

مَتّی
آزمایشهای سه گانه عيسى

1آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را آزمایش نماید.2و چون چهل شبانه ‌روز روزه داشت، آخر گرسنه گردید.3پس تجربه‌ کننده نزد او آمده، گفت: اگر پسر خدا هستی، بگو تا این سنگها نان شود.4در جواب گفت: مکتوب است: انسان نه محض نان زیست می‌کند، بلکه به هر کلمه‌ای که از دهان خدا صادر گردد.5آنگاه ابلیس او را به شهر مقدّس برد و برروی کنگره معبدبرپا داشته،6به وی گفت: اگر پسر خدا هستی، خود را به پایین انداز، زیرا مکتوب است: که فرشتگان خود را دربارهٔ تو فرمان دهد تا تو را به دستهای خود برگیرند، مبادا پایت به سنگی خورد.7عیسی وی را گفت: و نیز مکتوب است: خداوند خدای خود را تجربه مکن.8پس ابلیس او را به کوهی بسیار بلند برد و همهٔ ممالک جهان و جلال آنها را بدو نشان داده،9به وی گفت: اگر افتاده مرا سجده کنی، همانا این همه را به تو بخشم.10آنگاه عیسی وی را گفت: دور شو، ای شیطان! زیرا مکتوب است: که خداوند خدای خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما.11در ساعت ابلیس او را رها کرد و اینک، فرشتگان آمده، او را پرستاری می‌نمودند.

شروع كار عيسى و دعوت چهار ماهيگير

12و چون عیسی شنید که یحیی گرفتار شده است، به جلیل روانه شد،13و ناصره را ترک کرده، آمد و به کفرناحوم، به کنارهٔ دریا در حدود زبولون و نفتالیم ساکن شد.14تا تمام گردد آنچه به زبان اشعیای نبی گفته شده بود:15که، زمین زبولون و زمین نفتالیم، راه دریا آن طرف اُرْدُن، جلیلِ امّت‌ها؛16قومی، که در ظلمت ساکن بودند، نوری عظیم دیدند و برنشینندگان دیار موت و سایه آن نوری تابید.17از آن هنگام عیسی به موعظه شروع کرد و گفت: توبه کنید زیرا ملکوت آسمان نزدیک است.

18و چون عیسی به کناره دریای جلیل می‌خرامید، دو برادر، یعنی شمعون، مسمّیٰ به پطرس، و برادرش اندریاس، را دید که دامی در دریا می‌اندازند، زیرا صیّاد بودند.19بدیشان گفت: از عقب من آیید تا شما را صیّاد مردم گردانم.20در ساعت دامها را گذارده، از عقب اوروانه شدند.21و چون از آنجا گذشت، دو برادر دیگر، یعنی یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنّا را دید که در کشتی با پدر خویش زِبِدی، دامهای خود را اصلاح می‌کنند؛ ایشان را نیز دعوت نمود.22دراین حال، کشتی و پدر خود را ترک کرده، از عقب او روانه شدند.

23و عیسی در تمام جلیل می‌گشت و در کنایس به انها تعلیم داده، به بشارت ملکوت موعظه همی نمود و هر مرض و هر درد قوم را شفا می‌داد.24و اسم او در تمام سوریّه شهرت یافت، و جمیع مریضانی که به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و دیوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او آوردند، و انها را شفا بخشید.25و گروهی بسیار از جلیل و دیکاپولِس و اُورشلیم و یهودیّه و آن طرف اُرْدُن در عقب او روانه شدند.

1Then was Jesus led up of the Spirit into the wilderness to be tempted of the devil.2And when he had fasted forty days and forty nights, he was afterward an hungred.3And when the tempter came to him, he said, If thou be the Son of God, command that these stones be made bread.4But he answered and said, It is written, Man shall not live by bread alone, but by every word that proceedeth out of the mouth of God.5Then the devil taketh him up into the holy city, and setteth him on a pinnacle of the temple,6And saith unto him, If thou be the Son of God, cast thyself down: for it is written, He shall give his angels charge concerning thee: and in their hands they shall bear thee up, lest at any time thou dash thy foot against a stone.7Jesus said unto him, It is written again, Thou shalt not tempt the Lord thy God.8Again, the devil taketh him up into an exceeding high mountain, and sheweth him all the kingdoms of the world, and the glory of them;9And saith unto him, All these things will I give thee, if thou wilt fall down and worship me.10Then saith Jesus unto him, Get thee hence, Satan: for it is written, Thou shalt worship the Lord thy God, and him only shalt thou serve.11Then the devil leaveth him, and, behold, angels came and ministered unto him.12Now when Jesus had heard that John was cast into prison, he departed into Galilee;13And leaving Nazareth, he came and dwelt in Capernaum, which is upon the sea coast, in the borders of Zabulon and Nephthalim:14That it might be fulfilled which was spoken by Esaias the prophet, saying,15The land of Zabulon, and the land of Nephthalim, by the way of the sea, beyond Jordan, Galilee of the Gentiles;16The people which sat in darkness saw great light; and to them which sat in the region and shadow of death light is sprung up.17From that time Jesus began to preach, and to say, Repent: for the kingdom of heaven is at hand.18And Jesus, walking by the sea of Galilee, saw two brethren, Simon called Peter, and Andrew his brother, casting a net into the sea: for they were fishers.19And he saith unto them, Follow me, and I will make you fishers of men.20And they straightway left their nets, and followed him.21And going on from thence, he saw other two brethren, James the son of Zebedee, and John his brother, in a ship with Zebedee their father, mending their nets; and he called them.22And they immediately left the ship and their father, and followed him.23And Jesus went about all Galilee, teaching in their synagogues, and preaching the gospel of the kingdom, and healing all manner of sickness and all manner of disease among the people.24And his fame went throughout all Syria: and they brought unto him all sick people that were taken with divers diseases and torments, and those which were possessed with devils, and those which were lunatick, and those that had the palsy; and he healed them.25And there followed him great multitudes of people from Galilee, and from Decapolis, and from Jerusalem, and from Judaea, and from beyond Jordan.